ناگفته های پنهان زندگی

آخرین مطالب

برگشت قهرمانانه

سه شنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۸، ۱۰:۱۴ ق.ظ

سلام بر دوستان عزیز.

سال نو همگی مبارک. نگاه کردم دیدم اخرین باری که نوشتم مهر ماه پارسال بود.

پسرم الان 9 ماه و خورده ایه و من از شنبه اومدم سر کار. الان چهارمین روزیه که من سر کارم.

باید اعتراف کنم از نظر من سخت ترین کار دنیا بچه داریه. یه شغل 24 ساعته بدون تعطیلی بدون استراحت بدون مزد بدون حتی ذره ای حس سپاسگزاری.

پسر من بچه خیلی شیطونیه. تو هر مرحله ای یه جور منو اذیت میکرد. تو نوزادیش شیر خوردن زیاد و شب بیداریهای خیلی زیاد برام واقعا عذاب آور بود یکمی بزرگتر شد شرایط شیر خوردنش عوض نشد و بغل کردنش اضافه شد. دائم بغلم بود. حتی یک ثانیه نمیتونستم بزارمش زمین. دست و کمر و کتف برام نمونده بود. ناگفته نمونه هنوزم همون قدر بغلی هست ولی چون چهار دست و پا راه میره . یکمی می مونه رو زمین. ولی بازم در نهایت 95 درصد اوقات بغلمه.

این مدت خیلی بهم سخت گذشت. بیخوابیهای هر شب. بغل کردنای ممتد گریه ها و بیقراری های بچه. دست تنها بودن و کمک نداشتن و در عین حال مهمانی رفتن و مهمانی دادن ها و .... واقعا خسته م کرد.

البته تا زمانیکه بچه هنوز خیلی خوب تشخیص نمیداد از گزینه های مهمانی رفتن و مهمانداری خیلی بدم نمی اومد چون حداقل چند دقیقه دیگران بچه رو میگرفتن و من یکمی نفس میکشیدم.

ولی از وقتی بچه منو خوب تشخیص میده متاسفانه بغل هیچکس نمیره. همش تو بغل خودمه.

تو تمام مدتی که بیداره بغلمه. تو آشپزی کردن . ظرف شستن. کار کردن. جارو برقی کشیدن. گردگیری کردن. راه رفتن. نشستن دراز کشیدن تو تمام شرایط این بچه بغلمه. همه کارامو یه دستی انجام میدم.

خیلی خیلی هم کم خوابه و خوابش خیلی سبکه. وقتی خوابه عملا هیچ کاری نمیتونم بکنم. معمولا فقط فرصت میکنم یواش یواش غذا بخورم اونم بدون تولید کوچکترین صدا.

زندگی خیلی سخت شده. تی وی رو که کلا بوسیدم گذاشتم کنار. جدیدا جیغ جیغو هم شده. تو گوشم جیغهای بنفش میکشه. بقدری عصبی میشم نمیدونم باید چیکار کنم.

همسر اصلا اصلا اصلاهمکاری نمیکنه. فقط هر وقت از سر کار می یاد باهاش در حد 5 دقیقه بازی میکنه بعد دوباره میده به من.

قابل ذکره که بچه من مخالف سرسخت دستشویی رفتن منه. در دستشویی رو باز میکنم انگار بهش فحش خواهر مادر دادم. چنان جیغی میزنه و بدو بدو طرفم می یاد که  انگار میخوام برم اون تو بمیرم.

نتیجه اینکه اصلا دستشویی نمیرم تا اقا بخوابن بعدشم آرام آرام بسم الله بسم الله میرم و سریع سه سوته می یام بیرون.

از غذا خوردن که نگم اصلا. آرزو به دلم یه بار مثل آدم بشینم غذا بخورم. یه زمانی بچه رو میذاشتم تو آغوشی ایستاده غذا میخوردم. یعنی غذا رو کابینت بود من یه لقمه میخوردم راه میرفتم بعد لقمه بعدی. چون نمیتونستم بشینم آقا عصبانی میشد گریه میکرد.

یه زمانی هم بچه به بغل ایستاده غذا میخوردم. تو مهمونیها که مکافات دارم. با یه دست تند تند می خورم با ی هدست دیگه بچه رو محکم نگه میدارم نره رو سفره برینه به همه چی.

غذا خوردن در حال حاضر عذاب آورترین کار دنیاست.

راستی برگشتم به وزن سابقم. یعنیهنوز یک کیلو اضافه دارم ولی خیلی نزدیک شدم به وزن قبل بارداریم. تمام لباسام اندازمه. ولی شکمم هنوز صاف نشده باید روش کار کنم.

الان گرسنه م شد برم یه چیزی بخورم . دیگه زود زود مینویسم چو نبرگشتم اداره.

ببخشید دوستان عزیز که اینهمه وقت بیخبر گذاشتمتون.

مهتاب جونم بچه ت الان باید 5 ماهه  باشه رمز جدیدتو اگه بهم بدی ممنون میشم عزیزم.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۱/۲۰
پرنسس معتمد

نظرات  (۸)

بچه داری شغل سخت و در عین حال شیرینیه مامان خانم. :)
پاسخ:
قبول دارم شیرین هم هست ولی خداییش وقتی کمک نداشت باشی شیرینیش کمتر حس میشه.
سال نو مبارک ، وای خدا منو بردین به ۸ سال قبل دققیقا همین شرایط شما رو داشتم وای علاوه بر اینکه بسیار گریه هم میکرد یعنی الان که ۹ سالشه اسم بچه رو میارن تنم کهیر میزنه درضمن بگم که اینجور بچه ها هیچچ وقت خوب نمیشن بلکه هر دفعه یه جور اذیت میکنن ، من که واقعا خون و ژن همسرم رو واقعا مقصر میدونم ولی هر چی هم اذیت کنن عزیز دلن ، موفق باشی همشهری عزیز  
پاسخ:

مرسی. سال نو شما هم مبارک. خون و ژن همسر رو خوب اومدی. دقیقا همینطوره. ولی واقعا پسرمو دوست دارم. اصلا نمیتونم دعواش کنم حتی اگه چیزی میخواد و بهش نه میگم خودم دلم براش میسوزه. نمیدونم این مادری چه حسیه که آدم انقدر بچه شو دوست داره. ولی خب خستگیاشم سر جاشه.

همشهری هستی؟ فکر کنم قبلا هم گفته بودی. هوش و حواس درست حسابی که ندارم. به هر حال مرسی بخاطر همه چی.

سال نو مبارک باشه عزیزم😍
پاسخ:
مرسی . سال نو شما هم مبارک باشه. دلم واقعا برای همه تون تنگ شده بود.
عزیزم .بچه ات سلامت باشه الهی. خوش اومدی
پاسخ:
قربونت برم عزیزم. مرسی.
قدیمیا چقد راحت بودن؟تو قدیم هیچوقت مادر و بچه صبح تا شب باهم تنها نمیموندن.چون فامیلی زندگی میکردن و بچه های همو بزرگ میکردن.
ولی الان مادر و بچه تک و تنها صبح تا شب باهم سروکله میزنن،بعد میگن جوونای الان حوصله ندارن.
من میدونم شوهرجان منم از اون مردهاس که همکاری نکنه!ولی باید یه فکری بکنم.


میگما چه زود ۹ ماهش شد،انگار همین دیروز بود داشتی راجه به نوع زایمانت حرف میزدی.
پاسخ:

واقعا هم همینطوره وقتی بچه دار میشی یک نفر حتی 5 دقیقه هم بچه رو برات نگه داره حس میکنی دنیا رو بهت دادن. فقط به اندازه یه چایی خوردن هم تایم داشته باشی برات کافیه. ولی وقتی تنها هستی خیلی سخت میگذره. منی که هیچوقت از هیچ کس کمک نمیگرفتم هر روز یا به خواهرم زنگ میزدم میگفتم بیاد پیشم یا به مادرم یا منت خواهرزاده 15 ساله مو میکشیدم که تورو خدا بیاین پیشم. بالاخره هر طوری بود این 9 ماه رو سر کردم. الانم زمانهایی که تو اداره هستم تایم استراحتمه تا برم خونه و روز از نو روزی از نو.

زود گذشت؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نمیدونم برای من زود نبود عزییزم.

سلام عزیزم 
اتفاقا الان پیش خودم گفتم حتما پرنسس برگشته سر کار و دیگه وبلاگشو مرتب می نویسه وای نی نیتزبغلی شد ؟؟ ای خدا خیلی سخته که بغلش نکن زیاد دیسک گردن می گیری مراقب خودت باش کم کم هم وزنش بیشتر میشهرسختتر میشه برات 
پاسخ:

منم به فکرت بودم عزیزم. نی نی بغلی شده و خیلی هم شیطونه. نمیدونی چجوری منو دنبال خودش اینور و اونور میکشونه. بعضی وقتها نگاش میکنم خنده م میگیره که این جغل چجوری همه رو هلاک میکنه بعدشم میخنده و دست میزنه و از دلشون در می یاره. دلم میخواد زودتر بزرگ بشه حرف بزنه راه بره.

باشه عزیزم سعی میکنم کمتر بغلش کنم.

خوش برگشتی قهرمان
خدا بهت قوت و توانشو بده
ولی اینا رو گفتی من کلا بیخیال بچه شدم😁
پاسخ:
قربونت برم عزیزم. آخ آخ واقعا سخته. بنظرم باید حقایقو گفت. چون بچه دار شدن یه کار برگشت ناپذیره. باید واقعیتها رو بدونی. ولی همه فقط راجب شیرینیهاش صحبت میکنن. کمتر کسی از سختیاش میگه. من میگم  باید همه چی رو بدونیم بعد تصمیم بگیریم.
۰۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۵۵ مژگان از گرگان

سلااااام مامان خانومی! بازگشت قهرمانه ت رو به محل کار تبریک میگم.

و اما بچه داری!

کاملا باهات در مورد اینکه بچه داری سخت ترین کار دنیاست موافقم! اونم از نوع شدید! دیگه کارمند هم بشی که هزار برابر سخت تر! من همیشه میگم خدایا توانایی و صبر و حوصله همه مادرها مخصوصا کارمندان رو بالا ببر بتونن یه خورده برای بچه هاش وقت بیشتری بذارن و از داشتن بچه لذت ببرن!

در مورد دستشوی رفتن! عرضم به حضور انورت که دختر من از پسر تو پیشرفته تره! میاد در دسنشویی رو باز میکنه و خیره میشه ببینه اون تو داریم چیکار میکنیم! شاید باورت نشه ولی یه بار میخواستم از توالت فرنگی داخل حموم استفاده کنم اومد دنبالم مجبور شدم بذارمش رو پا بشینم رو سنگ توالت فرنگی!!!!!

در مورد غذا خوردن که دیگه نگم برات! اگه رو زمین سفره پهن کنیم من و باباش رو پله ها اشتباه میگیره هی از رو این پا میره رو اون پا (در حال ایستاده و راه رفتن!) محتویات سفره هم که اصلا و ابدا در امان نیستن از دستش! اگرم بخواییم رو میز غذاخوری غذا بخوریم خانوم باااااید یا بیاد رو صندلی و میز و به هم بریزه با باید رو میز بشینه که راحت تر بتونه میز رو به هم بریزه!!!! کلا باید به هدفش برسه

سرتو درد نیارم هر چی بزرگتر بشه شیطونی هاش بیشتر میشه!

پاسخ:

آخ مژی همه میگن بزرگتر بشه بدتر میشه. خب یه ذره امیدواری بدین. من همش فکر میکنم بزرگتر بشه بهتر میشه. منتظرم زودی بزرگ بشه. ولی خداییش خیلی بانمکن. پسر منم اگه در دستشویی باز باشه می یاد تو. اگرم بسته باشه انقدر در میزنه و جیغ جیغ میکنه تا بیاد تو.

خدا همه بچه ها رو صحیح و سلامت برای مامان و باباشون حفظ کنه. همه کاراشون بامزه ست. ولی رو اعصابم هستن.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی