ناگفته های پنهان زندگی

آخرین مطالب

5 آذر 1402

يكشنبه, ۵ آذر ۱۴۰۲، ۰۹:۰۲ ق.ظ

این هفته مادرشوهرم اینا رفتن کرج. نیستن. درنتیجه آدی رو نمیتونم بعد مدرسه ببرم پیششون. درواقع مدرسه شون ساعت 12 و نیم تعطیل میشه و من ساعت 3 و نیم تعطیل میشم این فاصله آدی رو میبرم پیش مادرشوهرم. این هفته دیروز که خواهرزادم دانشگاه نداشت بهش گفتم بیاد خونه ما. منم رفتم آدی رو از مدرسه برداشتم و بردم خونه مون.دوباره برگشتم اداره. بعد از اداره هم مستقیم رفتم خونه و هنوز لباسامو عوض نکرده بودم که آدی فرمودن بیا بازی کنیم. این بازی کردنه واقعا خسته م میکنه. هر روز تمام وقتی که خونه هستم انتظار داره باهاش بازی کنم یعنی تمام وقتمو اختصاص بدم بهش و هیچ تایمی برای خودم نذارم. واقعا برام سخته و خیلی کلافه میشم.

اگرم بگم نه الان کار دارم اینقدر پیله میکنه اینقدر التماس میکنه که آدم واقعا دلش میسوزه. بار تمام زندگی و مسئولیتهاش و بچه داری روی دوش منه. کار کردن بیرون هم بهش اضافه کنین و از همه بدتر و سخت تر بدغذایی آدی هست. 

به جرئت میتونم بگم در طول روز فقط یه وعده غذا میخوره. مثلا دیروز تو مدرسه پسته و بادوم هندی که براش گذاشته بودم رو کامل خورد. بعد که اومد خونه هیچی نخورد تا ساعت 6 غروب که بهش پلو و ماهی دادم. دیگه تمام. همین. کل روز همین. 

تقریبا هر روز همینه. الان 5 سال و 5 ماهشه و قدش 110 و وزنش 18 هست.به نسبت همسن و سالهای خودش کوچولوئه. و این برای من واقعا آزاردهنده ست. یکی از بزرگترین نعمتهای پدر و مادر اینه که بچه ش خوب غذا بخوره. لب به میوه نمیزنه. اصلا و ابدا لبنیات نمیخوره. حبوبات هم فقط تو  قورمه سبزی باشه میخوره. 

واقعا نمیدونم چی درست کنم که بخوره. 

بعضی وقتها واقعا دلم میسوزه از اینکه بدنیاش آوردم. تولید یک انسان نمیدونم کار درستی هست یانه.

چند وقت پیش کتاب سفر روح اثر دکتر مایکل نیوتن رو خوندم. پیشنهاد میکنم همه این کتاب رو بخونن تا بفمن کجای این زندگی ایستادن. وسطهای کتاب به پوچی مطلق رسیدم. تمام مدت با خودم میگفتم خب که چی؟ همه این داستانها این چالشها این عذاب کشیدنها این زندگی مزخرف داشتن ها برای همینه؟ واقعا حس میکنم مورد ظلم قرار گرفتیم. شبیه عروسکهای خیمه شب بازی هستیم که دارن ما رو هر جور میخوان میگردونن. هی میمیریم. هی زنده میشیم تو یه کالبد جدید جای جدید خونه جدید خانواده جدید  وچالشهای جدید و تمام نشدنی. که چی؟ پاک و مطهر بشیم تا قابلیت اینو پیدا کینم بریم بچسبیم به منبع و جزئی از منبع بشیم؟ واقعا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا باید بازیچه باشیم؟؟؟؟؟؟؟؟

اصلا چرا این روحی که از منبع جدا شده باید اینقدر ناقص باشه که این همه سال رو باید به صورتهای مختلف در قالباهای مختلف بگذرونه تا خالص بشه و دوباره برگرده به منبع؟ اصلا چرا منبعی که پاکه باید همچین روحهای خبیثی از خودش بیرون بده تا این پروسه طولانی رو طی کنن؟ خیلی همه چی مبهمه. و اگه نخوایم تو این دور تسلسل باطل بیفتیم باید چیکار کنیم؟ به نظر میرسه هیچ راه خروجی از این آشفته بازار نیست . خودمون هستیم و چالشهای سخت و طاقت فرسا و بی پایان. خیلی فکر کردم که این بازی چطوری تموم میشه. میدونین به چه نتیجه ای رسیدم؟

تولید مثل متوقف بشه. اگه همه آدمها همه حیوانات همه موجودات زنده عقیم بشن. دیگه تولید مثلی صورت نمیگیره  وما از این گردونه وحشتناک خارج میشیم. حداقل روح ها دیگه روی سیاره زمین نمیتونن بیان. چون برای زندگی تو این سیاره کالبد میخوایم.

نمیدونم والابرداشت من از این کتاب اینجوری بود. این کتاب رو تو گوگل میشه رایگان دانلود کرد. پیشنهاد میکنم بخونین. خیلی خیلی دیدتون تغییر میکنه. درواقع همه این چیزایی که تابحال بهمون از بهشت و جهنم و ... گفته شد همه میره زیر سوال. از بیخ و بن همه چی متزلزل میشه و تازه میفهمین واااای چه کلاه بزرگی سرمون گذاشتن. اصلا مکانیسم زندگی اینی که به ما گفتن نیست. واقعا نیست. 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۹/۰۵
پرنسس معتمد

نظرات  (۱)

۰۷ آذر ۰۲ ، ۲۳:۴۸ جوراب پاره و انگشت آزاد

وای ولش کن همینجوریش من سردرگم و افسرده خاطر و به پوچی مطلق رسیده ام اینو بخونم که فکر کنم باید سر به بیابون بذارم 

پاسخ:
خب میدونی این برداشت من بود. من یه جایی نظرات  افرادی که این کتاب رو خونده بودن دیدم. اکثرا میگفتن بعد از خوندن کتاب حس بهتری پیدا کردن. و  برعکس وقتی فهمیدن این آمدن و رفتن بی دلیل نیست از زندگی لذت بیشتری بردن. میگم نظرات متفاوته. شاید برای شما تاثیر مثبتی بزاره. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی