ناگفته های پنهان زندگی

آخرین مطالب

21 آذر 1402

سه شنبه, ۲۱ آذر ۱۴۰۲، ۱۰:۱۰ ق.ظ

حجم کارهایی که در طول روز انجام میدم انقدر زیاده که از خودم تعجب میکنم چطور از پس این همه کار و چالشهای پیش بینی نشده بر می یام.

پنج شنبه هفته قبل برای انجام یه سری کارها من و آدی از خونه اومدیم بیرون. راستش از مادرشوهر پرسیدم اگه چیزی نیاز داره بگه حالا که بیرونم برای اونم بخرم. گفت اگه تونستی  2 کیلو سیب زمینی و پیاز بگیر. این دو مورد رو خریدم و داشتم میرفتم سمت خونه اونها که دیدم یه خانمی از تو ماشینش بهم اشاره میکنه شیشه رو بکش پایین. شیشه رو که دادم پایین بهم گفت ماشینت داره دود میکنه. یه لحظه به کاپوت نگاه کردم دیدم یا ابرفرض!!!! ماشین نزدیکه آتیش بگیره. راستش توی اتاق ماشین هم بوی سوختگی می اومد ولی من فکر میکردم از بیرونه.  ماشینو زدم کنار. خودم و آدی از ماشین پیاده شدیم و کاپوتو دادم بالا دیدم ای دل غافل ماشین بد در  حال دود کردنه. من که نفهمیدم چیه. 

با خودم فکر کرد خب حالا چه کنم؟؟؟؟؟؟ ددی که مریضه استراحت مطلقه نمیتونه رانندگی کنه. همسر که اون ور دنیاست. برادر هم که ندارم به سلامتی. برادرشوهر هم که ندارم اونم به سلامتی. تازه فهمیدم وجود عناصر ذکور در خانواده میتونه مثمر ثمر باشه. همچین بی خاصیت هم نیستن. با خودم گفتم حالا چه کنم تو هوای سرد با یه پسر 5 ساله و ماشین خرابی که نمیتونم حرکتش بدم. 

فکر میکنین چیکار کردم؟ زنگ زدم به همسر تصویری گفتم شرایط اینه. گفت خب زنگ زن به سهیل. حالا سهیل کیه؟ همسر پرستار قبلی آدی.

گفتم ئه چرا به ذهن خودم نرسید؟

زنگ زدم بهش و شرایط رو گفتم. گفتش من تا بیام 10 دقیقه طول میکشه. گفتم اوکی 10 دقیقه که چیزی نیست.

بعد از 20 دقیقه یادم افتاد که اون قدیما وقتی پرستار آدی از شوهرش میخواست بیاد دنبالش و اون میگفت 10 دقیقه دیگه زیر یکساعت نمیرسید. همونجا فهمیدم حالا حالاها باید منتظر باشم به آدی گفتم بریم تو ماشین بشینیم تا آقاهه بیاد. دیدم آدی دیگه داره زیاد نق نق میکنه گوشی دادم دستش بازی کنه دهنشو ببنده.

بعد از یکساعت آقا سهی اومد کلی نوچ نوچ کرد و گفت این ماشین داشت آتیش میگرفت راستشو بخواین نفهمیدم مشکلش چی بود خودش ماشین و برداشت مارو رسوند خونه ماشینو برد تعمیرگاه. من له و خسته و هلاک رسیدم خونه تا میخواستم بشینم آدی فرمودن من اسنک میخوام. گفتم الان اسنک از کجام درآرم. دیدم لج کرده که الا و بلا همین الان اسنک میخوام. سریع پا شدم گوشت چرخ کرده در آوردم و موادشو حاضر کردم تو اون یه ساعت آدی هر 10 ثانیه پرسید آماده نشد؟

حالا مشکل چی بود؟ من ساندوچ ساز ندارم ولی خواهرم داره. خونه خواهرم نزدیکه ما هست. یعنی پیاده 7 دقیقه راهه. با آدی شال و کلاه کردیم مواد رو برداشتم پنیر پیتزا هم برداشتم تو راه هم نون تست خریدم هوا هم سرد بود رفتیم خونه خواهرم بهش گفتم توروخدا اسنک اینو آماده کن بده بخوره بیچارم کرده. 

حالا از اون طرف سگهاشون واق واق میکردن که بیا با ما هم بازی کن. خیلی حوصله دارم خودم. رفتم کلی نازشون کردم کلی هم خودشونو برام لوس کردن تا آقا آدی اسنکشو بخوره بعد آدی فرمودن خب حالا بریم. گفتم بابا بزار دو دقیقه بشینم خسته شدم. ولی وقتی میگه بریم یعنی بریم. پا شدم دوباره وسایلو جمع کردم و رفتیم پایین. همسر خواهر هم که با ما اومده بود پایین وقتی دید ماشین نداریم ما رو رسوند. به دم در خونه که رسیدیم دیدم آقا سهیل ماشینو آورد. یه فاکتور هم بهم داد دوباره گفم یا ابرفرض. سه میلیون صد. آخه چرا ؟ تو این اوضاع پول لازمی شدید این هزینه های یهویی چرا می یان آخه؟ آخه یک هفته قبلش هم ماشین لباسشویی به فاک رفته بود دو و نیم میلیون اونجا هم هزینه کردم. از طرفی آقای همسر صاحبخونه ش  خونه رو فروخته و صاحبخونه جدید خودش میخواد بشینه و بهش فرصت داده خونه پیدا کنه.

و اما خونه جدیدی که پیدا کرده ماهی 900 پوند اجارشه که 200 پوند از خونه قبلی گرونتره و صاحبخونه فرموده باید قرارداد یکساله ببندی و همسر با کلی چک و چونه قرارداد رو 9 ماهه کرده ولی چون هنوز تو انگلیس کار نداره بهش گفتن یا باید ضامن بیاری یا کل پول 9 ماه رو یه جا بدی. حالا موندیم ضامن از کجا بیاریم. دوما کل 9 ماه میشه بیشتر از 8000 پوند میشه که کلا میشه 520 میلیون تومن. از کجام درآرم اینهمه پولو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تازه هنوز 5000 پوند دیگه هزینه دانشگاش مونده. که اونو قسط بندی کرده ماهی 1000 پوند باید بده. نمیدونم چرا نمیتونه کار پیدا کنه.

اگرچه اجازه کار نیمه وقت فقط داره ولی بازم به هر حال حداقل اجاره خونشو میتونه در بیاره دیگه. 

نمیدونم خیلی فکرم مشغوله. از طرفی امروز دوباره داشتم آدی رو میفرستادم مدرسه بازم چراغ stop ماشین روشن شد و چراغ روغنش هم روشن شد. ازش عکس گرفتم فرستادم برای آقا سهی. فرمودن این اصلا ربطی به اتفاق 5شنبه نداره این دیگه جدیده دوباره بیارش تعمیرگاه. بازم گفتم یا ابرفرض. دوباره چقدر قراره هزینه کنم. تازشم 9 میلیون هم هزینه مدرسه ش مونده که باید 30 آذر پرداخت کنم 10 میلیون قبلا دادم. 3 میلیون هم بعدا باید بدم. چرا پیش دبستانی باید 22 میلیون هزینه ش باشه؟؟؟؟؟؟؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۹/۲۱
پرنسس معتمد

نظرات  (۴)

۲۱ آذر ۰۲ ، ۱۱:۴۶ مژگان از گرگان

سلام عزیزم

خدا قوت واقعا. دست تنها با بچه کوچیک و سرکار رفتن و کارهای خونه و خرید و.... واقعا طاقت فرساست. خدا انرژی مضاعف بهت بده عزیزم.

در مورد مخارج هم که دیگه نگو. هزینه ها سرسام آور، حقوق ها قطره چکانی

ان شاالله همه ی کارهاتون به زودی ردیف بشه برین زندگی واقعی رو تجربه کنید. اینجا که وقت و عمر تلف کردنه

پاسخ:
سلام عزیزم. دقیقا خیلی طاقت فرساست. حس میکنم دیگه زندگی نمیکنم فقط یه رباطم که از صبح برنامه ریزیم میکنن و تا شب فقط دارم حمالی میکنم. دیگه آرامش داشتن و استراحت کردن برام یه رویای دست نیافتنی شده. 
امیدوارم به اون هدف اصلی زندگیم برسم و امیدوارم شما هم همیشه شاد و سلامت باشین و زندگی توام با آرامش داشته باشین.
۲۵ آذر ۰۲ ، ۰۹:۵۷ مژگان از گرگان

ممنونم عزیزم. ان شاالله

پاسخ:
قربانت عزیزم
۲۸ آذر ۰۲ ، ۰۸:۴۰ جوراب پاره و انگشت آزاد

سلام عزیزم خسته نباشی 

واقعا شهریه مدرسه ها تو ایران وحشتناکه ٢٢ تومن که خوبه ، امسال مدرسه دختر شهریه رو رسونده بود به ٦٠ تومن 😳😳 فکر کن کلاس اول ٦٠ تومن حالا مدرسه خیلی هم تاپ نبوده! پیدا کردن کار تخصصی خیلی سخته اولاش باید به کار جنرال تن داد به نظرم چاره ای نیستبا این قیمت دلار هزینه ها واقعا نجومی میشه اگر بخوای به ریال خرج کنی 😓😓

پاسخ:
وای خدای من. ۶۰ تومن؟ چه خبره؟ 
آره باید کوتاه بیاد و فعلا به کار جنرال اوکی بده. آخه همون هم میگه سخته پیدا کردنش. نمی دونم شایدم خیلی جدی دنبالش نبود. امیدوارم زودتر درست بشه و از این بلاتکلیفی در بیایم. مرسی عزیزم.
۲۰ دی ۰۲ ، ۱۲:۳۰ مژگان از گرگان

سلام عزیزم خوبی؟

کم پیدایی؟ همسرت تونست کار خوب پیدا کنه؟

ان شاالله با خبرهای خوب بیای اینجا بنویسی برامون

پاسخ:
سلام مژگان جان عزیز. خوبم مرسی. بغیر از بی پولی و مریضی و بی اعصابی و نگرانی، ملالی نیست همه چی عالیه. این مدت اینترنت اداره رو بسته بودن نمیتونستم وارد سایت بشم با گوشی هم اصلا حوصله تایپ کردن ندارم. تو خونه هم که دائم در اختیار گل پسر هستم در نتیجه کم پیدا بودم عزیزم. تو چطوری؟ دخترای خوشگلت چطورن؟ انشاء الله که در بهترین حالت باشی.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی