ناگفته های پنهان زندگی

آخرین مطالب

پایان دی ماه

چهارشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۶، ۰۱:۴۵ ب.ظ

از این که اولین ماه زمستون داره تموم میشه خوشحالم. اولا نشونه اینه که زمان داره میگذره. من به خلاصی نزدیکتر میشم. دوما سرما هم یک سومش رفت. دیگه بعد زمستون نمی لرزم. سوما بهار فکر کنم انرژیم بیشتر باشه راحت تر بتونم برم بیرون.

الان از بیرون رفتن فوبیا دارم. از بس سردمه و فشارم پایینه.

هنوز سونو غربالگری دوم رو نرفتم. منتظر جواب آزمایشم هستم.

آخرین باری که رفتم دکتر بهم گفت نتیجه آزمایش و سونو غربالگری اولت خوبه و هیچ مشکلی نیست ولی چون بالای 35 هستی پیشنهاد میکنم  آزمایش ... (نمیدونم چی بود) رو هم بدی. البته اگه برای هزینه کردن مشکلی نداری.

گفتم مشکل هزینه ندارم.

گفت پس همین الان برو آزمایشگاه و بخواه برات اینکار رو انجام بدن. گفتم چرا اینقدر عجله ؟

گفت چون جوابش طول میکشه بیاد و جوابش که اومد بیار ببینم بعد برات سونو غربالگری دوم رو بنویسم.

سونو دوم هم تا 17 هفته مثل اینکه وقت داریم. در واقع تایم کم بود.

یادمه اونشب خیلی سرد بود منم از راه اداره رفته بودم دکتر. تا کارم تموم بشه حدودای 6 بود.

رفتم سوار ماشینم شدم مستقیم رفتم آزمایشگاه. آقای دکتر هم بود باهام صحبت کرد گفت آزمایش رو باید فردا صبح بیای انجام بدی هزینه ش هم یک میلیون و دویست و هشتاد و دو هزار تومن میشه.

تحت پوشش بیمه هم نیست. برق از سرم پرید. چقدر زیاد؟!!!!!!!

چون نمونه خون رو میگیرن میفرستن خارج . بخاطر همین طول میکشه نتیجه بیاد.

همون شب پول رو پرداخت کردم درواقع پذیرش شدم و قرار بود فرداش برم نمونه خون بدم.

شب به همسر گفتم و ازش خواستم فردا با من بیاد حال نداشتم تنها برم.

صبحش به زور بیدار شدم و اونو هم به زور بیدار کردم و با هم رفتیم آزمایشگاه نمونه خون رو دادم و بعد همسر رفت یه سری مدارک رو کپی گرفت و آورد و داد به مسئول آزمایشگاه. (بخاطر همین ازش خواسته بودم باهام بیاد. حال اینکارا رو نداشتم)

بعدش منو رسوند اداره و خودش هم رفت سر کارش.

الام 9 روز از اون روز میگذره و من همچنان منتظر نتیجه آزمایش هستم از امروز هم رفتم تو هفته 16.

زیاد وقت ندارم. بعدشم برای اینکه معطل سونو نباشم از الان دو تا وقت از سونوگرافی گرفتم یکیش برای 4 بهمن یکیش برای 7 بهمن. هر کدوم زودتر شد همونو میرم.

خانمه برای 7 بهمن ساعت 10 بهم وقت داد بعد خیلی شیک بهم گفت 5 ساعت معطلی هم داره.

5 ساعت. فقط 5 ساعت.

جالب نیست؟ واقعا مدیریت زمان انقدر براشون سخته؟ یه نوبت نمیتونن به موقع بدن؟؟؟

سعی کردم خونسردی خودمو حفظ کنم و چیزی نگم.

بعدش فکر کردم گفتم نهایتش ساعت 10 میرم پذیرش میشم بعد برمیگردم اداره و ساعت 3 دوباره میرم. والا ملتو بیکار گیر آوردن.

برای 4 بهمن اول وقت بهم نوبت داد اول وقت یعنی 2 تا 3 ساعت معطلی.

اونو دیگه باید بشینم. رفت و برگشت به اداره چندان توفیری نداره.

وضعیت جسمانی م یه روز خوبم یه روز بدم. یکمی به نسبت اوایل بهتر شدم.

ولی همچنان نسبت به بی حالی و مریضی کم طاقتم.

یه نقی بزنم؟؟

ما اینجا یه هم اتاقی داریم خیلی دلش میخواد حرف بزنه یه جورایی 3 نفر دیگه پیچوندنش و زیاد باهاش حرف نمیزنن اینم فقط مخ منو گیر می یاره بخدا عزا میگیرم وقتی من و این تو اتاق تنها میشیم. انقدر حرفای بی رط میزنه دلم میخواد بگیرم خفه ش کنم.

آخه به من چه ربطی داره تو دوران دانشجوییت چند تا دوست پسر داشتی و چند نفر تو نخت بودن و چطوری آشنا شدی  وچطوری جدا شدی.

خوبه شوهر هم داره. برای هر مناسبتی یکساعت مخ منو کار میگیره بنظرت چیکار کنم. هی بهش میگم من خودم مناسبتها کار خاصی نمیکنم که دست از سرم بر داره.

دونه دونه ایده هاشو به من میگه و اصرار داره براش حلاجی کنم خوبن یا بدن. تورو خدا دست از سر من بردار. من حوصله خودمم ندارم. الان اصلا طاقت شنونده شدن اونم برای مدت طولانی رو ندارم بخدا.

نه خودش کار میکنه نه میذاره من به کارهام برسم همیشه هم حرف برای گفتن داره. حرفایی که برای من هیچ جذابیتی نداره. از من توقع داره مثل یه مشاور  باشم براش.

نمیتونم. نمیخوام. خودم هزار تا کار دارم هزار تا فکر و خیال دارم. دست از سرم بردار. خسته م کردی.

همین الان وسط نوشتنم کلا 10 دقیقه با هم تو اتاق تنها شدیم اومد کنارم بالا سرم وایستاد یکریز حرف زد.

من حساسیت دارم یکی زمانی که باهام صحبت میکنه زیاد بهم نزدیک میشه. نمیدونم چرا انقدر علاقمنده نزدیک بشه به طرفش.

نمیدونم نمیخوام بدجنس باشم ولی یک روز دو روز نیست. تمام اتفاقات زندگیشو دوست داره برام تعریف کنه تمام عکساشو بهم نشون بده تمام فیلماشو هم نشون بده. من هم با دقت ببینم و برای همه نظر بدم.

خب برام واقعا جالب نییست. طرز فکرش کارهاش و تصمیماش و حتی دلخوشیهاش برای من بچه گانه ست.

خیلی هم ادا داره. تعمدی خیللی عشوه می یاد و این هم برای من آزاردهنده ست.

کلا تحملش سخته خیلی. همه یه جورایی اونو از خودشون روندن.

خیلی با تلفن حرف میزنه بلند بلند هم حرف میزنه خیلی سر و صدا داره بلند بلند میخنده ادا در می یاره.

کفشش تق تق صدا میده. کلا اعصابم ضعیف شده. تحملم کم شده.

بیش از اندازه به فکر زیباییشه. به طرز افراطی به ظاهرش میرسه. این همون دختره هست که میگفتم خیلی بی نظمه دختر یکی ار عالی مقامان اداره هست و ساعت 10 می یاد ساعت 2 میره. این همونه.

الان چون ما 5 نفریم تو اتاق قراره یه اتاق دیگه هم به ما بدن و تعداد کم بشه.

در حال حاضر بزرگترین کابوس زندگیم اینه که من و این با هم هم اتاق بشیم.

اونوقت من چه خاکی بریزم رو سرم؟

تحملش از توان من خارجه بخدا.

قدیما خیلی مرخصی و استعلاجی میگرفت راحت بودیم از دستش الان مرخصی ها و استعلاجی هاش تموم شده دیگه نمیتونه بره. این هم دردیه واسه خودش.

البته یه سری جاها مهربونی هم میکنه ها. ولی خب رو اعصاب بودنش خیلی بیشتر به چشم می یاد.

شما نمیشناسینش پس غیبت محسوب نمیشه دیگه.  


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۱۰/۲۷
پرنسس معتمد

نظرات  (۱۲)

۲۷ دی ۹۶ ، ۱۴:۱۹ بـانـوی بـرفـی
وای منم اصلا طاقت سرما ندارم الان که باردار هم هستی خیلی سخته چون آدم بی حال هست فشارش میاد پایین
امروزم که برف داشتین
قیمت غربالگری اول مناسب تره دومی هزینه ش زیاد میشه اما دکتر به من گفت نمیخواد انجام بدی 
این دکترا از بس پول پرستن مثلا تو یه ساعت شاید به ده نفر یا بیشتر نوبت بدن بعد نهایت چهار نفر داخل این یه ساعت میرن داخل
وقت مردم ارزش نداره واسشون
ولی خدایی این دیگه نوبره پنج ساعت معطلی!!!!
این خانمی هم که گفتی غیبت نیست چیزایی هست که ازش دیدی از خودت که نگفتی
انشالله که باهاش هم اتاقی نشی
پاسخ:

سلام عزیزم. منم بخاطر بارداری از سرما گریزونم. وگرنه سالهای قبل اتفاقا از سرما و برف و بارون خیلی خوشم می یومد. محیط رو شاعرانه عارفانه میدیدم.

ما اصلا امسال برف نداشتیم عزیزم.

تقریبا همه دکترا همینجورین. خیلی بدم می یاد از نشستن و منتظر موندن تو مطب دکتر یا مراکز سونوگرافی و ... .

کلا کم طاقت شدم. بخاطر همین تحمل این دختره و حرفای بی ربطشو اصلا ندارم.

واااای چقدر هزینه اش زیاده ،حالا شما تونستی پرداخت کنی کسی که نداره و باید انجام بده 😱😱😱
خواستم بگم برو گزارش بده بهش تذکر بدن بعد که گفتی دختر مقامات بالاس دیگه هیچی دیگه! نمیشه کاریش کرد ،من که انقدر قیافم تابلو میشه که دوسسست ندارم هم کلام بشم طرف خودش زودتر میفهمه ،انشاالله بره یه قسمت دیگه  

پاسخ:

واقعا هزینه ش زیاد بود. بخاطر همینم دکتر گفت اگه مشکل هزینه نداری انجامش بده. واقعا هزینه های پزشکی و آزمایشگاه و سونوگرافی و رادیولوژی و .... خیلی بالاست. واقعا ملت تحت فشارن.

آره بابا نمیشه بهش تذکر داد آدم خودش کله پا میشه.

من متاسفانه چون دلم نمیخواد کسی ازم برنجه نمیتونم تو چهره م نارضایتیمو نشون بدم. و این خیلی بده البته.

چه آزمایش گرونی هم هست.
حالا من تصمیم داشتم این سری تو ۳۵ سالگیم اقدام کنما😁
این چندماهه باقی مونده هم به سلامتی طی کنی و راحت بشی.
شمام بپیچونش مثل بقیه.بشه چند روز تحمل کرد بعد صبر آدم لبریز میشه دیگه.
پاسخ:

نه بابا قبل 35 نی نی تو بیار. کلی الکی باید هزینه کنی.

مرسی عزیزم.

پیچونده نمیشه. دیگران همه یه جورایی باهاش دعوا کردن و بعد رابطشون در حد سلام و علیک شد. من دلم نمی یاد دعوا کنم. دلسوزم عزیزم دلسوز که هر چی میکشم از این دل نازک بودنمه. همه هارت و پورتام مال پشت سر آدماست. جلوشون انقده مهربون و مودبم. باور کن.

سلام پرنسس جون
از وبلاگ آیلین جون یافدم وبلاگت رو می تونم لینکت کنم وبخونمت خانومی
پاسخ:
آرره عزیزم. خوش اومدی. آیلین جون رو هم از طرف من ببوس.
۲۸ دی ۹۶ ، ۱۱:۳۴ مژگان از گرگان
اوه اوه اوه پرنسس از این همکارا نگو که منم یکیشو دارم! فقط کافیه سایه شو ببینیم الفراااااار! به قول تو همیشه هم حرف برای گفتن داره! حرفاش هم ارزش نداره که لااقل بگی از حرفاش چیزی یاد میگیری! فقط کافیه یه کلمه بگی رااااحت یک ساعت در مورد اون یک کلمه حرف میزنه! الانم رفته مرخصی زایمان! بهمن برمیگرده! البته خدا رو شکر با هم هم اتاق نبود. ولی در کل خیلی رو اعصابن این افراد
پاسخ:
مژی پس تو درکم میکنی. بخدا به جنون رسیدم از دستش. انقدر تحملم کم شده اصلا حد و حساب نداره. این هنوز عروسی نکرده که بخواد بره مرخصی زایمان. فعلا نامزده. تو مرحله جهیزیه خریدنه. طرز حرف زدنش بیشتر رو اعصابمه.
۲۸ دی ۹۶ ، ۱۲:۰۷ بانوی تیر ماهی
سلام پرنسس خانوم ^ـ^ چه عجب بابا بلاخره آپ شدی ^ـ^

چـه آزمایش گرون قیمتی !!!! بارداری و کلن بچه هزینه های گزافی داره ;-)

خب توام بهش از بارداریت و مشکلاتت بگو اینجوری کمتر حوصله ات سر میره ;-)

گاهی هم بهش بگو من اوضام خوب نیس شرمنده
پاسخ:

سلام تیر ماهی عزیزم.

آخ آخ از هزینه ها نگو که اصلا تمومی نداره.

من بخوام باهاش حرف بزنم و پا به پاش باهاش هم کلام شم از صبح ساعت 7 باید شروع کنیم متصل تا 3 و نیم حرف بزنیم بعدشم ادامه شو رفتیم خونه تلفنی صحبت کنیم.

اونوقت بعد دو روز میرم خودمو حلق آویز میکنم.

کافیه بگم اوضام خوب نیست بعد فاز مهربونی میگیره دیگه اصلا ولم نمیکنه .

انشالا نی نی بسلامت دنیا بیاد
کنجکاو شدم بدونم چرا زودتر بچه نیاوردی
دوست نداشتی جواب نده
منم امسال از سوز سرما اذیت بودم. عذاب آوره سوز هوای کثیف
ولی سعی کن زیاد بیرون نری هوا آلوده س
وقتی باهات حرف میزنه الکی خمیازه بکش... ده بار بکش حالش جا بیاد خخ
پاسخ:

مرسی ونوسی جونم.

بخاطر اینکه من یه بار تو 25 سالگی دم به تله دادم و زودی پشیمون شدم و خودمو نجات دادم. این دفعه مراقب بودم تو تله نیفتم که تو سن 32 سالگی دوباره افتادم توش و عقد کردیم و 34  سالگی عروسی کردیم و هیچ کدوم بچه نمیخواستیم تا اینکه اینقدر اطرافیان گفتن که الان تو 37 سالگی منتظر تولد نی نی مون هستیم.

هوای اینجا کثیف نیست خدارو شکر. ولی خب سرده. البته نه برای همه. من بخاطر شرایطم سردمه.

وقتی باهام حرف میزنه هی فیگور کار داشتن می یام هی ساعتو نگاه میکنم ولی از رو نمیره میگه ولش کن اداره همیشه کار هست نمیتونیم خودمو بکشیم که.

بعد خیلی شیک و مجلسی به گوهرافشانی ش ادامه میده.


۰۱ بهمن ۹۶ ، ۰۹:۴۰ مژگان از گرگان
سلام پرنسس جان خوبی؟ میگم از شمیم خبری نداری؟ خیلی وقته نیومده. تو وبش هم انتهای مطلبش یهو رفت. نگرانش شدم. کامنت ها رو هم جواب نداده
پاسخ:

سلام عسیسم. راستش نه اصلا ازش خبر ندارم. ولی معمولا دیر دیر می یاد و کامنتارو هم دیر دیر تایید میکنه. نگران نباش. احتمالا لپ تاپش خرابه.


خوب انگار کامنتم نرسیده ،من دیگه حرفی ندارم :/
پاسخ:
کامنتت نیومد عزیزم. الهی بگردم. قهر نکن. من همه کامنتارو تایید میکنم. نمیدونم کجا موند کامنتت. شرمنده م.
ایول که زرنگ بودی و زود خودتو درگیر شوهر نکردی
پس حسابی نی نی تون خاطرخواه داره
امیدوارم زودتر ماههای بارداری رو بسلامت طی کنی و روی ماهشو ببینی
پاسخ:

آره واقعا.

همه منتظر نی نی ما بودن. الانم کلی ذوق دارن.

مرسی عزیزم. امیدوارم زودتر بگذره من راحت شم.

سلام پرنسس جان. امیدوارم جواب همه آزمایشات و سونوها خوب باشند و بسلامتی این دوره بپایان برسه. نگران نباش عزیزم.الان دیگه بارداری در سنین بالا خیلی زیاده و خداروشکر همه بخیر و سلامتی بپایان میرسونن.
راجع به همکار پرچونه هم فکر کنم توی هر شرکت و اداره ای حداقل یکنفر اینطوری هست. من الان همکاری دارم 18 ساله باهمیم اوایل کنار هم بودیم بعد خدا روشکر جدا شدیم الان دوباره سه ساله با همیم توی یک اطاق تنهایی.خیلی وحشتناکه. اون اوایل که روم نمیشد همش باید گوش میدادم و تایید میکردم. الان دیگه صحبتهاش از یک دقیقه بیشتر میشه دیگه شروع میکنم کارهام رو انجام دادن و فقط گاهی سرم رو بلند میکنم و یک نگاهی میکنم .خودش میدونه خیییییییییییییلی پر حرفه. دایم وسط حرفهاش میگه سرت رو درد آوردم اما بازم ادامه میده. تمام خاطرات و ماجراهای زندگیش رو اقلا 30 بار برام تعریف کرده و هنوز هم میکنه. همکارای دیگه که میان اتاقمون تا اون شروع بحرف زدن میکنه میپرن وسط حرفش و میدون رو ازش میگیرن تا گرفتار نشن اما من هم اتاقشم و خیلی ازین بابت عذاب میکشم. شما هم الان باز صبروطاقتت بیشتره گوش میکنی خدای نکرده چندسال دیگه باهم باشید دیگه رودربایستی و ملاحظه رو میگذارید کنار و گوش نمیدید بهش. امیدوارم باهاش هم اتاق نمونید و زودتر ازش جدا بشید چون تحمل آدم پر حرف خیلی سخته.
پاسخ:

سلام عزیزم. جواب سونو ها و آزمایشام خوب بود خدارو شکر. مرسی که بهم امیدواری میدی.

پس شما هم همچین همکاری داری. وای خیلی خیلی سخته. ما 5 نفریم تو اتاق. خدارو شکر وقتی بقیه هستن زیاد فک نمی زنه. ولی خدا نکنه تنها بشیم با هم . قشنگ مخمو تیلیت میکنه. بعضی وقتها احساس میکنم سرم داره می ترکه.

راست میگی اگه قرار باشه مدت طولانی با هم باشیم باید یاد بگیرم عکس العمل نشون بدم.

ولی خاطره تعریف کردن یه طرف. خاطره تکراری تعریف کردن دیگه خیلی رو اعصابه. من اینجور مواقع میگم آره اینو قبلا تعریف کردی.

به سلامتی 18 سال سابقه کار داری. خب چیزی نمونده. انشاء الله تو این سالهای باقیمونده این خانمو  از اتاقت جدا کنن. راحت میشی.

آزازمایش  cell free dna 
مال من شده بود یک و هشتصد 
ولی ادم خیالش راحته تازه جنسیت رو هم می گه 
وای خدا صبرت بده منم خبلی ازین ادما بدم میاد مخصوصا که موقع حرف زدن نزدیکت مبشه تازه من از کسی که موقع حرف زدن هی بزنه به بازوم هم بدم میاد ایشالا هم اتاقت نشه 
پاسخ:

سلام عزیزم. دلم برات تنگ شده بود. پس تو هم این آزمایش رو دادی. آره جنسیت نی نی م هم پسره. منم خیالم راحت شد. ولی دکترم گفت که دیگه غربالگری دوم رو نیاز نیست بری. فقط آنومالی رو برو.

آخ آخ نگو از این آدما که موقع حرف زدن هی به آدم دست هم میزنن تا مثلا توجه تو جلب کنن هم خیلی بدم می یاد. تازه یه همکار داریم که میگه وقتی حرف میزنم حتما به من نگاه کنین. حالا پیر هم هست تمام حرفاشم تکراریه. دیوانه میکنه آدمو. روزی هزار بار هم می یاد تو اتاقمون.


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی