جشنهای پی در پی
راستش این دوستمون یکساله که عقد کردند تو این 365 روز فکر کنم 364 روزشو با هم دعوا داشتن و قهر بودن. مسائلی که باعث دعوای این زوج دوست داشتنی میشد از راه رفتن مورچه تو اتاقشون تا قتل فلان کس در فلان کشور رو شامل میشد.
وقتی دختره با ناله و آه و فغان از مصیبتهای زندگیش صحبت میکرد پیشم نمیدونستم باید گریه کنم براش یا بخندم بهش.
نکنین جان من وقتی بچه این و طاقت ندارین کسی عروسکتونو ازتون بگیره ازدواج نکنین عزیزانم.
البته ایشون خیلی هم بچه نیستن بچه نما هستن بیشتر. والا. سوژه شدن بین همه.
بزار ببینم چند سالشه. میشه 27 سال. خب خیلی هم بچه نیست. ولی از اونجاییکه به قول خودشون یه دونه دخترن یه کمی که چه عرض کنم خیلی لوس بار اومدن و بسیار کم طاقت و نازک نارنجی و احساسی و حساس و زود رنج و لوس و پرتوقع و بی مزه و اعصاب خورد کن و .... تشریف دارن. (اگه اینجارو بخونه قمه به دست می یاد خونه ما) آخه از شما چه پنهون دست بزن هم داره و عادت داره که شوهره رو همون لحظه ای که خطایی مرتکب شد گوشمالی بده همون جا تو جمع.
حالا اگه بخوام از توقعات خانم خانما بگم که یه مثنوی هفتاد من کاغذ جدید نوشته میشه. بماند. ولش کن. نگیم بهتره.
حالا من موندم این زوج عزیز چه اصراری دارن تمام مناسبتهایی که منجر به این وصلت آسمانی شده رو جشن بگیرن.
هفته قبل که با هم رفته بودیم دریا گفتن این هفته یعنی فردا غروب جشن سالگرد عقدشونه. تا حالا خود عقد رو چندین بار جشن گرفتن. یه بار گوشتخورون یه بار کباب خورون یه بار تو تالار یه بار تو ...
خلاصه بزرگداشت این اتفاق خجسته بارها برگزار شده. حالا اولین سالگردشونه که نمیشه ندید گرفته بشه.
هفته قبل خانمی اعلام کرد که 5 شنبه جشن داریم حتما بیاین.
خب کجا بریم چه ساعتی بریم رو امروز که چهارشنبه هست هنوز به ما اعلام نکردن.
یعین ممکنه دوباره دعواشون شده باشه و جشن به هم خورده باشه؟؟؟؟؟ آخه نه دختره به من زنگ زد نه پسره به همسر.
امروز برای اینکه مطمئن شم فردا چیکاره ایم زنگ زدم به دختره که آمار فردا رو بگیرم. گوشی خاموش بود.
به همسر گفتم به شوهره زنگ بزنه فکرکنم اونم جواب نداده.
خب الان تکلیف ما چیه این وسط؟؟؟؟؟؟ من باید برم آرایشگاه؟ آماده بشم؟ لباسای همسر رو آماده کنم؟
اصلا مراسم اگه هست چه ساعتیه؟؟؟؟؟؟؟؟ کجا قراره برگزار بشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میترسم چیزی نگن بعدش فردا وسط مراسم زنگ بزنن بگن پس کجایین شما؟؟؟؟؟؟
اونوقت من بدو همسر بدو که آماده بشیم آخرشم هپلی بریم مراسم.
عجب داستانیه ها.
خب چرا آخه ؟؟؟؟؟؟؟ چرا جشن؟؟؟؟؟؟؟؟؟ شما بیشتر از نیم ساعت نمیتونین حضور همدیگه رو تحمل کنین. آخه جشن دیگه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟
فعلا که همچنان بلاتکلیفیم و منتظر تماس دوستان. ............................